نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

برای نوژاجونم

20+9 ماهگیت مبارک

                                             لیاقت داشتن وجودت را                                            به رخ آسمان میکشم تا               ...
28 دی 1392

نمایشگاه بازی کودک ونوجوان

از روز دوشنبه ١٦ دی ماه که نمایشگاه شروع شد وشب قبلش تو اخبار ساعت ١٠ فضای اون رو نشون داد دیگه ول کن نبودی همش میگفتی بریم نمایشگاه .تاب داره سرسره بازی کنیم. خدایی اطلاع رسانیشون دراین مورد خیلی ضعیفه باید دقیقا همون روز شروع اطلاع رسانی کنند .نمایشگاه تو بوستان گفتگو بودو آخرین روزش جمعه بود ماهم بابایی تصمی گرتیم جمعه ببریمت میدونستم اون روز شلوغه اما چاره ای نبود .دیگه هرشب موقع خواب میگفتی فردا بریم نمایشگاه بازی کنیم.بماند باهمین شوق وذوقی که داشتی بخاطر اینکه بامن بیای حموم گفتم :نوژا اگه نیای بریم حموم بچه ها که ببیننت میگن چقدر نوژا کثیفه چقدر موهاش زشته اونوقت من ناراحت میشما با این کلک اومدی ولی کلی گریه کردی نمیدونم تا دوش رو ...
23 دی 1392

نوژاجون 28ماهه وکاراش

عسلم باورم  نمیشه دخترم اینقدر زود بزرگ شدی هزارماشاله به جونت که اینقده قشنگ وروان صحبت میکنی.کارات و حرفات همه اینقدر عاقلانه است که انگار نه انگار دختری تازه 28 ماهه است. اینروزا  حرف زدنت علت ومعلولی شده مثلا میگی:اگه من آشغال بریزم زمین خونه مون کثیف میشه. اگه دست بزنم به عروسک خراب میشه.اگه موهای مامانو بکشم دردمیگیره به بابایی خیلی وابسته شدی و خیلی ابراز علاقه میکنی تا میاد خونه میگی:بابا دوستت دارم دستشو میبوسی .وای بابا هم قشنگ معلومه قند تو دلش آب میشه کلی کیف میکنه  و میگه:همیشه از خدا میخواستم یه دختر داشته  باشم .اینقدر با درایت  خودت رو عزیز میکنی که نگو گاهی حسودیم میشه ولی خب اشکال نداره. ...
16 دی 1392

یلدای 92

عزیزم یلدات با تاخیر زیاد مبارک. امسال خیلی بهتر یلدا رو درک کردی .خونه ی خاله هانیه دعوت بودیم خیلی خوش گذشت. اینم یدونه از عکست: ...
6 دی 1392
1